دیری است این که رابطه ام باخداکم است
چیزی میان سینه من گوئیا کم است
با کلبه ,با سیاهی خود خو گرفته ام
ایمان من به پنجره یا نیست یا کم است
ای باد سینه سوخته آهسته تر بکوب
گرداب سخت و تجربه ناخدا کم است
مائیم و شرمساری یک خوشه زندگی
نوبت اگر چه هست در این آسیا کم است
ای کوشش نشسته به جائی نمی رسی
پائی برهنه ساز که دست دعا کم است
یا ایها الخلوص! دو دستم به دامنت
کاری بکن که رابطه ام با خدا کم است
چیزی میان سینه من گوئیا کم است
با کلبه ,با سیاهی خود خو گرفته ام
ایمان من به پنجره یا نیست یا کم است
ای باد سینه سوخته آهسته تر بکوب
گرداب سخت و تجربه ناخدا کم است
مائیم و شرمساری یک خوشه زندگی
نوبت اگر چه هست در این آسیا کم است
ای کوشش نشسته به جائی نمی رسی
پائی برهنه ساز که دست دعا کم است
یا ایها الخلوص! دو دستم به دامنت
کاری بکن که رابطه ام با خدا کم است
محمد کاظم کاظمی شاعر مهاجر افغانستان به ایران